در حاشیه نظرات بهزاد مهر آبادی
مقدمه:
در سایت آزادی بیان تنها فردی که رسما از صهیونیستها و حامیان امپریالیستشان دفاع می کند همین بهزاد مهرابادی است. قلیل انها که پرواسرائیلی هستند به شیوه های مخفی تر اینکار را می کنند.
من از بهزاد مهرابادی بسیار تشکر می کنم که اینجور سینه سپر حرفهاش را می زند . تلاشم اینست که نظرات ایشان را مورد بمورد نقد کنم و پاسخ بگویم .
همفکران ایشان واقعا باورشان شده که چپ می تواند حامی صهیونیزم و امپریالیزم باشد و چپ باشد. در دهه ۵۰ شمسی همین باور را توده ایها داشتند.حزب توده در ان دوران واقعا فکر می کرد که از موضع حزب “طراز نوین طبقه کارگر” می تواند و باید از خط امام خمینی دفاع کند.
در اون دوران حزب توده به مخالفینش می گفت که باید با “امواج توده ها هماهنگ شد و با سیاست “اتحاد و انتقاد” و اصولی از وجوه ضد امپریالیستی و خلقی امام خمینی دفاع کرد.
حزب توده سمبل پوپولیزم اسلامی بود که ماسک چپ داشت و بخش مهمی از نیروهای چپ ایران را حتی در میان حکومت اسلامی تحت تاثیر قرار داده بود.
حالا دوران دیگریست و از انجا که جامعه ایران از تنفر به حق از رژیم اسلامی دنبال چاره است طبیعی است که “باد به سمت الترناتیو راست و لیبرالها وزیده و ماجرای جنایتهای صهیونیستها در غزه محکی شده که ماهیت جریانات راست و حامینشان در میان برخی چپها روشنتر شود.
حامعه ایران زیر شدیدترین نظام پلیسی است و فضای زیادی برای ارائه نظرات نداردو منابع خبریش هم تماما دست بلندگوهای امپریالیستی و صهیونیستی است.
عملکرد این جامعه نشان می دهد که طیفها و طبقات مختلف گرایشات سیاسی مختلفی ساخته اند و در حین مرزبندیها گرایشات راست و پوپولیستی مدعی نمایندگی از اون جامعه شده اند و در بستر فشار و سانسور هم اون جامعه و نمایندگان رادیکالش بخوبی قابل روئت نیستند. در همین ماجراست که گرایشات خارج کشوری هر کدام مدعی نمایندگی از اون جامعه تحت دیکتاتوری هستند.
در جریان قیام ۱۴۰۱ راست سیاسی تلاش کرده که این قیام را تحت شعار “زن زندگی ازادی” بدنبال طرح انقلاب مخملی بکشاند و با بلندگوئی تلویزیون انترناشنال که وابستگیش به اسرائیل و امپریالیزم قطعی است این پروژه را جلو برد و نتیجه این حرکتها عامل مهم شکست اون قیام شد.
حریانات پرواسرائیلی بعد سرکوبهای رژیم اسلامی همچنان پروژه “زن زندگی ازادی” را که الترناتیو راست است را دنبال می کنند و جنایات صهیونیستها در غزه این روزها بازار تبلیغاتی اینها را گرم نگه داشته.
بهزاد مهرابادی تمام مقالاتش در سایت ازادی بیان متمرکز است روی دفاع از صهیونیستها و امپریالیستها تحت عنوان “غرب گرائی و چپ اجتماعی” . در مقاله قبلی (۲)برخی از زوایای نظریات ایشان را نقد کردم اینبار روی موهومی بنام “چپ اجتماعی” متمرکز می شوم که ابزار دیگر این حامی صهیونیستهاست که اصرار دارد که چپ نامیده شودهمانطور که کیانوری چنین اصراری داشت (۱)
(۱)”چپ اجتماعی” در مقابل “چپ محور مقاومتی”!
بهزاد مهرابادی پشت سنگر موهومی بنام “چپ اجتماعی” سنگر گرفته.در ادبیات کمونیزم کارگری دورانی منصور حکمت این واژه را در نقد “چپ ایدئولوژیک و منزوی” بکار برد که اونزمان هم برداشتی کامل از انچه چپ باید باشد نبود و دو قطبی نادرستی بود.
اینکه چپ در ایران اجتماعی نشده و کمونیزم کارگری می بایست اجتماعیش کند اساسا درک درستی از تاریخ چپ ایران نبود. اتفاقا توده ایزم بسیار وسیعتر و اجتماعی تر از تمامی گرایشات سیاسی تاریخ ایران بود.خصوصا در دوران بعد جنگ جهانی تا دهه ۴۰ و همیشه ریشه ها در حریان قیام ۵۷ باعص شد که این برداشت چپ بسرعت بخش اصلی چپ ایرانی را ببلعد منجمله نسل دوم کمونیزم ایرانی یعنی فدائیزم را.
لذا اگر نقدی به اجتماعی نبودن چپ ایرانی بود بیشتر نقد به فدائیزم و چریگیزم بود و البته نیت خوبی در نظریه “چپ اجتماعی منصور حکمت” بود که ربطی به خالی کردن این کلمه از مضمون طبقاتیش نداشت.
حریانات وابسته به حمید تقوائی اما طی سالهای گذشته به تلاشی سیستماتیک برای خالی کردن نظرات منصور حکمت از مضمونش شده اند و یکی از این تلاشها استفاده از کلمه “چپ اجتماعی” برای پوشاندن مضمون پوپولیستی و راست مواضع سیاسیشان بود.
بهزاد مهرابادی پشت چنین سنگری ایستاده.
از دیدگاه ایشان این “چپ اجتماعی” یک مخالف دارد اونهم “چپ محور مقاومتی ” است! در ذهنیت ایشان چپ نمی تواند با هردوی اینها مخالف باشد و راه را مبارزه طبقاتی با هردوی این گرایشات ارتجاعی بداند.
ایشان تلاش دارد با انکار چپ عاقل و انقلابی و رادیکال برای خودش و همفکران قلیلش ابرو بخرد و وجهه بسازد.اونهم در زمانی که جنایات صهیونیستها در سطح جهان و حتی بخشی از نظام قضائی کشورهای اروپائی زیر سوال قرار گرفته و حتی حکومت امریکا در حمایت از این جنایات دچار تعلل و تزلزل شده.
(۲)”چپ اجتماعی” اقای مهرابادی ، همان پوپولیزم توده ایست!
همانطور که گفتم چپ رادیکال همواره باید بین اصولیتها و برنامه خود و راه های ارتباط گیری با جامعه ای که طبیعتا عقب تر قرار دارد کار کند.این کاملا طبیعی است که نیروهای سیاسی چپ رادیکال از جامعه جلوتر باشند و اتفاقا از این دلیل است که مفهوم پیشروی سیاسی طبقه کارگر ساخته شده و دنباله روی از جامعه کار این چپ رادیکال نبوده و نیست.
همین موقعیت “جلوی جامعه حرکت کردن” در کنار زبان جامعه را شناختن و یافتن راههای هماهنگ کردن جامعه با برنامه چپ رادیکال از هنرها و تحاربی است که پیروزی در این عرصه این چپ را به عنوان رهبر واقعی جامعه تثبیت می کند.
چپ توده ایستی از ابتدای تولدش در این ماجرا دچار پوپولیزم بود و میانوری افتخار می کرد که پایه گذار این حزب یکیش ایت الله بوده و افتخار می کرد که در کنار میلیونها حامی خمینی به قانون اساسی رژیم اسلامی رای مثبت داده!
راه حل مهرابادی و چپهای پرواسرائیل اینست که برای کسب رهبری سیاسی باید مثل کیانوری به مردم ضد فلسطینی بپیوندند و در رویای بهشت ساخته سرمایه داری در غرب شریک شوند!
ما این متد را موج سواری می نامیم! روی امواج بلاهتها و غقب ماندگیهای مردم سنگر ستختن و ان را اکو کردن!
خوب جامعه چه نیازی به این چپ دارد؟
(۳)”چپ اجتماعی” و پوپولیست و نیاز جامعه:
پوپولیزم برای رسیدن بقدرت خود را همرنگ جامعه می کند.بواقع از عقب ماندگیهای جامعه سکوی قدرت می سازد.با “توده ها” سینه می زند و عزاداری امام حسین می کند!
این پوپولیزم قرار ندارد جامعه را رهبری کند به جلو ببرد قرارش اینست که بقدرت برسد.این بقدرت رسیدن یعنی اکو کردن غقب مانده ترین عقاید جامعه.
در نتیجه چپ پوپولیست اساسا برای جلو بردن جامعه نیست بلکه تمام هدفش بقدرت رسیدنست.
خوب این بقدرت رسیدن قرار است چه کند؟
قرار است بعد بقدرت رسیدن مردم به جای دیگری بکشد؟ مثلا قرار دارند اینها بعد بقدرت رسیدن به دشمنی با صهیونیزم و امپریالیزم جهت دهند؟ خیر!
برنامه عملی اینها همکاری با سیاستهای صهیونیستی و امپریالیستی در منطقه است.
این تنها مسیری است که این چپ “اجتماعی” قرار است بعد بقدرت رسیدن طی کند.
حزب توده بعنوان سازمان سیاسی در طول تاریخ سیاسیش نتوانست نقش حلوبردن جامعه را حفظ کند بلکه در تمام بزنگاهها افتاد دنبال مصدق السطنه و خمینی و افتاد دنبال عقب ماندگیهای جامعه و انها را “فرمولبندی کمونیستی” گرد.
در ارشیو نقدهایم ریشه های این اعجوبه مدعی کمونیزم یعنی توده ایزم را بررسی کردم و نشان دادم.این توده ایزم نتیجه قطعی لنینیزم جهان سومی بود که توسط شخص لنین به چپهای خاور توصیه شده بود.
در حال حاضر چپ “اجتماعی” پرواسرائیل دارد قدم بقدم راه کیانوریها را می رود .در دید این “چپ” باد به سمت اسرائیل و امپریالیزم غرب می وزذ” فرقش اینست!
(۴)”چپ اجتماعی” و چپ طبقاتی و مداخله گر و موثر در پیشرفت جامعه:
همانطور که گفتم اجتماعی شدن اندیشه چپ رادیکال و سازماندهی سوسیالیزم و بقدرت گرفتن اکثریت جامعه یعنی طبقه کارگر امر و وظیفه چپ رادیکالست. اما این اجتماعی شدن قرار نیست از طریق همزبان شدن با عقب ماندگیهای جامعه بوچود بیاید.
جامعه مقلد نمی خواهد بلکه رهبر و پیشرو می خواهد که درک عمیقتر و انسانی تر را نشان بدهد.
بهزاد مهرابادی دنبال متد کیانوری است.قرار دارد اجتماعی شدنش را از طریق سیاست ضد فلسطینی از طریق حمایت صهیونیستها و اربابانشان بدست اورد!
مهرابادی درکی طبقاتی از اجتماع هم ندارد بلکه اجتماع را یک بسته واحد می فهمد که بدبنال “غرب” دوانست.و چرا؟ چون “اون غزب مدینه فاصله ای به این جامعه تحت دیکتاتوری از طریق مدیا نشان داده!
مشکل دیگر مهرابادی اینست که “غربی که امروز هست” در اروپا و امریکا تحت شدیدترین بحران اقتصادی سیاسی اجتماعی و اخلاقی است و نابسامانیها و نابرابریها دیگر قابل پوشاندن نیست و فاصله رهبران این “غرب” از جامعه به دریائی توسعه یافته.
دارامد حاکمان و نظام سرمایه داری در دوران کووید به طور بی سابقه بالا رفته و فقر و بی ایندگی برای طبقه کارگر ببار اورده.
درست در این زمان که حکومتهای سرمایه داری و نظامهای وابسته در حال غروب هستند و سر ارتجاعی دیگر نظام با گرایشات ضد لیبرال در روسیه و چین دارند اماده کسب بخشی از قدرت جهانی می شوند و جنگهای امپریالیستی همه گیر شده اقای مهرابادی دارد جامعه را به حمایت از صهیونیستها و حامیانشان فرا می خواند!
درست زمانی که نزدیک به ۴۰ هزار انسانهای بیگناه در غزه هنوز زیر اوار بمبهای حانیان صهیونیستی هستند و حکومت صهیونیستی برای حمله به بخش جنوبی فلسطین در گل مانده و حتی اربابش دارد دهنه اش را می کشد بهروز مهرابادی دارد برای اینها هورا می کشد!
درست در این زمان است که ایشان پشت سنگر “چپ اجتماعی” دارد مخفی می شود!
خلاصه کنم:
بسیار جای خوشحالی دارد که امثال بهروز مهرابادی بسیار فلیل هستند.درون چپ نمی شود حامی صهیونیزم و امپریالیستها بود نمی شود همان متدهای کیانوریها و حزب توده را که دنباله روی از عقب ماندگیهای مردم تحت دیکتاتوریست بعنوان “چپ اجتماعی” غالب کرد.
در بحران جهانی موجود که عاملش نظام سرمایه داریست نمی شود اویزان یکی از قطبها شد نمی شود “غرب” را به جامعه فروخت چرا که کالائی کیلوئی و موهومست.
در غرب تضادها هست در غرب مارکس هست و بایدن و ترامپ هست! در غرب رادیکالترین نقدها به نظام موجود هست در غرب دفاع از مردم فلسطین و محکوم کرن صهیونیستها هست!
در غرب بنگاههای حامی صهیونیستها و تبلیغات انها هست که از قضا در ایران منتشر می شوند.
اما ما کمونیستهای رادیکال هم هستیم و تلاشمان را برای جلو بردن جامعه قربانی تشنگی برای قدرت سیاسی نمی کنیم.این دومی تنها در کنار اهمیت پیشرو بودن و راه نشان دادن در کنار جهت دهی برای پایان نظم سرمایه داری قابل توجیه است.
بهروز مهرابادی متدهایش در دوران کیانوری و رجوی امتحان پس داده شده.
خط حزب توده امروز دنبال “محور مقاومت” بدنبال “توده ها” و خط رحوی بدنبال حمایت از ضهیونیزم و اربابانش هردو دنبال “اجتماعی شدن” بوده اند.
اینست که من فکر می کنم قوانین مبارزه طبقاتی با کمک ما کمونیستهای رادیکال بساط اینجور خیمه شب بازیها را بسادگی بهم می ریزد.
منابع بیشتر:
(۱)شادی مردم، ناخن جویدن احزاب چپ ضد اسراییلی و قایم شدن رضا پهلوی(بهژاد مهژ آباژی)
(2)نگاهی به میخکوبی یک حامی صهیونیستها و امپریالیستها
(3)ادامه تقلای توده ایزم برای پذیرش در “محور مقاومت” -نمونه علی علیزاده